ما قسمت همیم خدا خواست این چنین
ما بر تو مبتلا تو به ما مبتلا شدی
ما قسمت همیم که با عمر روزگار
ما دردمند عشق و تو دارالشفا شدی
دیدی که بی کسیم و نداریم دل خوشی
همسایۀ قدیمی این چشم ها شدی
چون فطرسیم گر چه به زنجیر می شویم
شکر خدا به پای شما پیر می شویم 

صد بار هم این شعر رو بخونم سیر نمیشم

چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانۀ مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدای عشق

*

گیرم بهار نیست دمی جان فزا که هست
گیرم بهشت نیست غبار شما که هست