ما قسمت همیم خدا خواست این چنین
ما بر تو مبتلا تو به ما مبتلا شدی
ما قسمت همیم که با عمر روزگار
ما دردمند عشق و تو دارالشفا شدی
دیدی که بی کسیم و نداریم دل خوشی
همسایۀ قدیمی این چشم ها شدی
چون فطرسیم گر چه به زنجیر می شویم
شکر خدا به پای شما پیر می شویم
صد بار هم این شعر رو بخونم سیر نمیشم
چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانۀ مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدای عشق
*
گیرم بهار نیست دمی جان فزا که هست
گیرم بهشت نیست غبار شما که هست
هیچی دیگه....به ماه قمری شدیم 23...
پینوشت:
متن زیر چون مخاطب خاص داره و اون مخاطب خاص هنوز نمیدونه اینترنت چی هست که بخواد به ما سر بزنه ، بنابر این از خواندن آن اجتناب کنین! صرفا جهت درج در تاریخ:
*
نیمه گمشده محترم!
همانگونه که قبلا محضرتان عارض گشتیم ، همچنان به درس و مقش خود ادامه داده و از هر گونه هول کردن پرهیز بفرمایید ! خیالتان راحت! ما سر جایمان هستیم:)))
بعله!
--------
خودم هم یادم نبود که امروز تولدم هست...یعنی کلا کسی یادش نبود:|...یعنی یه همچنین آدم مهمی هستیم:دی..
قلب دائم در اضطراب است؛
تا مادامی که به حق اصابت بکند. وقتی که به حق اصابت کرد؛ آرام می‌شود، داداش جون!
(آیت الله حق شناس)
تصمیم دیشب مبنی بر .... به کنار
اما
اتفاق امروز از یه طرف کاملا طبیعی و از یه طرف واقعا جالب و عجیب بود.
داشتم میرفتم مدرسه ، از خیابون مرحوم شریعتی رد شدم که یه مرد تقریبا 35 ساله ، شروع کرد بدون هیچ مقدمه ای با من صحبت کردن.انگار که ساعت ها بود داشت با من حرف می زد ، یعنی انقدر جدی و محکم حرف زد.
می گفت من زیر بار حرف زور نمیرم.می فهمی؟هیچ کس نمیتونه چیزی رو به من تحمیل کنه........و آخرش گفت:
خیلی روم فشاره....
باور کنین عین این جمله ها رو بدون مقدمه ای گفت.تازه از پشت سر اومد کنار من و مجبور شد برگرده و حرفش رو بزنه.یعنی هیچ تصویری از من نداشت...
از این جهت برام طبیعی بود چون بلافاصله به خودم گفتم :
دیوونه شدن آدما تو آخر الزمان که طبیعیه.تو ملک سلیمان که به ما اینطوری یاد دادن....
اما به خاطر دو نکته عجیب بود:
1-اینکه نمیدونم با تصمیم دیشب من ارتباط داره یا نه ؛ یعنی نمیدونم حکمتش چیه ...چرا بین اون همه آدم باید به من می گفت؟....حسابی اصاب ما رو ریخته به هم.
2-فشاری که به این آدم اومده بود ، وحشتناک بود . این رو میشد تو چشمای طرف ، حتی در مدت کوتاه 10 ثانیه ای که با من حرف زد ، دید....
...
وقتی گفت می فهمی ، بهش گفتم دعا می کنم.....براش دعا کنین مشکلش حل بشه....
*
پنوشت:
تصمیم تلخ دیشب ، توضیحش بماند برای روزی که فراموش کردم آنچه گفتند و نگفتند و لایقش بودیم و نبودیم ....
مهم اینه که کسی که باید می دید ، دید ؛ و کسی که باید میشنید ، شنید و او از نیت ما با خبر است.
و صاحب کار ، دید کسانی رو که همه جوره با اخلاق نداشته ما ساختند که هیچ کار بی کیفیتی برای صاحب کار انجام نشه.واقعا نمیشه ایمان این دوستان رو توصیف رو کرد.ایشالا که تا آخر در مسیر ظهور باقی بمانند.
و در آخر اینکه
خداحافظ ؛ محفل دوست داشتنی و محمل آرزوی های من ، کانون مهدویت یاسین دانشگاه شاهد....
بالاخره هر اومدنی یه رفتنی داره.....
.
با اندوه فراوان با خبر شدیم که قالبی که ما میخوایم بزنیم رو نمیشه در بلاگ کار کرد! برا همین پس از پارسی بلاگ از اینجا هم کوچ می کنیم! و میریم در دل بیابان ها و برای خودمان کاروانسرایی به سبکی بی نظیر خواهیم ساخت!
سازنده سایت آینده ، قول یک ماهه رو به ما دادن.امیدواریم در فصل سرما بی خونه نباشیم:|
انقدر طرح سایت آینده پیچیدس که به هرکی میگیم بندگان خدا تعجب می کنند! و مثل بنده معتقدند که سایتی تا به حال با این آپشن ها طراحی نشده!!
آره دیگه! اینطوریه که سن ازدواج میره بالا.....(آیکون رند هاش میفهمن چی گفتما!!)
حالا هی میشینه برا خودش همسر آینده رو نقاشی می کنه! فک کرده میخواد سایت بزنه! بابا پاشین ازدواج کنین دیگه!چیه هی میاین اینجا رو میخونین؟!بد میگم؟! این همه پسر و دختر عذب! من نمیگم که! روایت میگه بدترین مردم ، عذب ها هستند:| اصن یه وعضی:))
نتیجه اخلاقی اینکه برای سایت آینده کلی باید پیاده بشیم:(((( ؛ انقدر مهریه ها رو بالا نگیرین که ملت از زدن سایت....ببخشید! از ازدواج کردن منصرف بشن! ساده بگیرین! شومایی که شرط کردی حتما باید فلان قدر مهریه باشه!شومایی که به اینستاگرام ما سر نمیزنی! شومایی که ما رو تحویل نمیگیری! آیا می دانید امتحانات از آنچه فکر می کنید به شما نزدیکتر است؟!
.
پینوشت:
تا اطلاع ثانوی بیشتر تو اینستاگرام فعالیم تا اینجایی که میخواد به اونجا (یعنی سایت آینده) منتقل بشه!
برا همین اصن به پریشان گویی ما توجه نکنین که این روزها ، مردمک های نگران نگرس هایمان بر خود می لرزند!
پوففففف....
بعد نوشت:
انقدر حرف های مهم و کارایی که تو دانشگاه می کنیم ، برای گفتن داریم که نمیدونیم از کجاش بگیم!خدا رو شکر...
ضمن پوزش از دوستان همیشه همراه
احتمال دارد زندگی کاروانی چند روزی از دسترسی خارج شود!
ضمن حفظ خونسردی ، در کاروانسرای خود باقی مانید (آیکون خیلی خطر داره حسن!):دی
پینوشت:
ما راه خویش را می دانیم...
کاروانسرای ما کربلاست
پایه هفتمی ها ، تو کتاب فارسیشون یه درس داره که میگه قلب آدم انقدر بزرگه که همه رو میشه توش جا داد! بار اول که متنش رو خوندن چیزی بهشون نگفتم تا اینکه تو محرم پای منبر یه بنده خدایی این روایت رو از امام صادق علیه السلام شنیدم:
به گزارش خبرگزاری فارس از قم به نقل از روابط عمومی دفتر آیت الله مکارم شیرازی، این مرجع تقلید در دیدار استاندار تهران، این استان را از مهم‌ترین و حساس ترین استان‌های کشور دانسته و تاکید کرد: اگر مشکلات اخلاقی کشور را محاسبه کنیم ممکن است پنجاه درصد آن در این شهر به ویژه مناطق شمالی شهر باشد.
این مرجع تقلید با بیان اینکه تهران باید الگویی برای تمام کشور باشد، اضافه کرد: اگر تهران اصلاح شود تمام کشور اصلاح خواهد شد، عکس این مسئله نیز صادق است.
...
ضمن ارادت همیشگی ما به محضر مراجع معظم تقلید ، خاصه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی که فعالیت های گسترده ایشان در زمینه علمی ، دینی و سیاسی بسیار برجسته است ، نقدی را به بیانات معظم له بیان می کنم و ای کاش فرصتی پیش می آمد تا حضورا به محضر ایشان جهت دست بوسی میرسیدیم...
