استاد عزیزم 
سلام
     نمی دانم فرزندان کدام دیار را عاشق خود می کنید!چند سالی می شود که شما را ندیده ام. فقط یکبار تلفنی با شما صحبت کردم.از وقتی به من گفتند که باید سر کلاس بروی و درس بدهی ، دنبالتان بودم تا به شما بگویم که: شاگردتان همکارتان شده!!در این مدت به دنبال شما بودم تا کسب اجازه کنم.به من گفتند رفتید جنوب!
<** ادامه مطلب... **>
     سر کلاس این هفته ، شلوغ ترین دانش آموز به من هدیه داد، آن هم به مناسبت روز معلم!دروغ نگفتم اگر بگویم که تا شب به آن دست نزدم.هدیه روز معلم؟مگر من معلمی کردم؟من هنوز تو حال و هوای دانش آموزی هستم! یادتان می آید قرار بود مراسم روز معلم بگیریم ، مجری آن برنامه بودم! چقدر تپق زدم!!! انگار دیروز بود...
 
آقای بصیریان
     کلاس من شلوغ ترین کلاس مدرسه است! هیچ وقت نخواست کلاسم ساکت باشد!چون هیچ وقت سر کلاس ساکت نمی نشستم! بارها به خودم گفتم کاش اینقدر زود سر کلاس نمی رفتم... . من هنوز می خواهم شاگرد مدرسه باشم.قسم می خورم هر بار که به من معلم گفتند ناراحت شدم... .
     نامه ام را برایتان کوتاه نوشتم تا هر چه زودتر شما را پیدا کنم.حرف هایم بماند برای وقتی که شما را زیارت کردم.راستی شنیدم که آقای رستگاری هم با شمایند.سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید هر وقت از نوشته هایم تعریف می شود ایشان را دعا می کنم.
با هر تبریکی که امروز به من می گویند یاد شما می کنم و برایتان دعا می کنم .
باز هم همان جمله همیشگی اما با طعمی دیگر:
معلم عزیزم؛روزت مبارک
 
شاگرد شما_ حمیدگلرخی