حرف من، حرف دلای بی کسه

یه امام رضا دارم، واسم بسه


تا که این پنجره رو وا میکنم


تورو رو قاب چشام جا میکنم


اوج گلدسته رو پیدا میکنم


گنبد زرد و تماشا میکنم


همه عاشقی من، یک نفسه


یه امام رضا دارم، واسم بسه


***


من همون کبوترم که جا نداشت


لونه ای، حتی رو شاخه ها نداشت


هیچ نگاهی، آب و دونه ام نمیداد


مثل هر غریبه، آشنا نداشت


حالا اما عمریه رو گنبدام


بچه ی محله ی امام رضام


حرف من حرف دلای بی کسه


یه امام رضا دارم واسم بسه


***


عمریه از خوشی فریاد میزنم


گِره بر پنجره فولاد میزنم


میام از پائین پا، اذن میگیرم


یه گوشه میشینم و داد میزنم


قربون کبوترای حرمت


قربون لطف و صفا و کرمت


دنیا بی صحن و رواقت، قفسه


یه امام رضا دارم، واسم بسه


 

 

همه حرفی که چند شب می خواستم بگویم را این تصویر می گوید ؛

کبوتر جلد حرم امام رضا شدن...البته کبوتر رو سیاه

روی همه با مرام های دنیا رو بردی!

 

گدایی من و مسکین نوازی از چو منی

اگر چه در خور او نیست افتخار من است...

 

هر چه که بد می کنی در عوض می دهد

ما همه شرمنده از لطف و عطای رضا ...

 

اصلا امشب دلم هوای شعر کرده...

جایتان خالی بود ... امام زاده علی اکبر چیذر... حاج محمود کریمی

خوش به حالش

عرفه میره کربلا...

دوستان به من خرده گرفتند که برای ائمه دل‌نوشت راحته!

چه کنم اگر امام رضا دلم رو خریده ...؟

.

.

.

آنانکه عاشق اند به دنبال دلبرند

هر جا که میروند تعلق نمیبرند

از آنچه که وبال ببینند، خالی اند

عشاقِ روزگار، سبک بال می پرند

پرواز میکنند به هر جا که جلوه ای ست

گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند

دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند

دلداده ی قدیمیِ آل پیمبرند

آنان که عاشق علی و فاطمه شدند

مدیون خانواده ی موسی بن جعفرند

ما عاشقیم، عاشق زهرا و حیدریم

ما شیعیان، زاده ی موسی بن جعفریم

آدم بدون عشق تو انسان نمیشود

سلمان بدون عشق، دو سلمان نمیشود

آن گردنی که تیغ تو را بوسه میزند

سوگند می خورم که پشیمان نمیشود

وقتی کبوتران حَریمت گرسنه اند

گندم برای سفره ما نان نمیشود

باید هزار قرن حکومت کنی مرا

سلطان چند روزه که سلطان نمیشود

تو خوب جایی آمده ای سروری کنی

هر رعیتی که رعیت ایران نمیشود

تو هشتمین پیمبر قرآنی منی

حق خدا و حق مسلمانی منی

یک شب زائر شدم، نسیم صدای مرا گرفت

از دستم التماس دعای مرا گرفت

یک شب کنار پنجره فولاد، مادرم

آنقدر گریه کرد، شفای مرا گرفت

یک پارچه گره زده تا سالهای سال

سهمیه ی امام رضای مرا گرفت

سهم تو، آسمان تو، گنبد طلای تو

حتی مجال کربُ بلای مرا گرفت

ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا

تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت

ای دستگیر صبح قیامت، سَرم فدات

هم خانواده و هم پدر و مادرم فدات

ای مهربان ترین کَرمِ سفره ی گدا

یا ایها الرئوف و یا ایها الرضا

امشب خدا کند که تو را ای حضور نور

این قوم اشتباه نگیرند با خدا

ای لطف بی نهایت شبهای زائران

یک بار ما، سه بار شما، پیش ما بیا

با گریه های توست اگر گریه میکنیم

ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها

یابن شبیب، گریه فقط بر غم حسین

یابن شبیب، گریه فقط بهر کربلا

یابن شبیب، جد مرا سر بریده اند

پیش نگاه عمه ی ما سر بریده اند

علی اکبر لطیفیان