«سر انجام باورت می کنند

باید این کوچه نشینان ساده بدانند

که جرم باد

ربودن بافه های رویا نبوده است

گریه نکن "ریرا"

راهمون دور و کنار همین گریستن است

دوباره اردیبهشت

به دیدنت می آید ....

قبول نیست "ریرا"

 بیا قدم هایمان را

تا یادگاری درخت شماره کنیم

هر که پیش تر از باران به رویای چشمه رسید

پریچه بی جفت آب ها را ببوسد

برود تا پشت بال پروانه

هی خواب خدا و سینه ریز و ستاره ببیند...»


(از دکلمه های مرحوم شکیبایی)

 

پی نوشت...

 

اردی بهشت تمام شد

قاصدک من هم خداحافظی کرد

این بار

باید خود قاصدک شوم

خودم را به دست باد بسپارم

شاید

در آغوش دستانش آرام گیرم...

اینجا باد ها به سمت شرق می وزد

باید رها شوم

انتظار ...انتظار....انتظار...

نسیمی مرا به غرب می برد ؟

آنقدر سرگردان شده ام

که دلم با هوای نبودنت صیقل خورد

نازک شده....

راستی یادت باشد

عمر قاصدک ها کوتاه است

جایی که هوای تو نباشد

همان بهتر که قاصدک باشم.....

اردیبهشت سال بعد

یاد قاصدکی بیفت

که در "جاده خاطره ها"

به دنبالت ، روی زمین غلت خورد

 و زیر پایت

به فراموشی رفت...