پایان فصل مدینـــه و حرکت امام به سمــت مکـــــــــــه ...... کلیک رنجه!

 

*به بهانــــــــــه حرکت کاروانمـــان به سمـــت مکـــه:

"نیـــــمه شـــــــــــــــب"

اندک اندک 

شاپــــــــــــــرک ها گـــــــــــــرد آمدند

مقصــــــــــد کــــــــــــاروان 

پـــروانـــــــــــــــه شدن برای خورشیــــــــد علیه السلام ...

قافله سالار عشــــــــــــق

ســــــــــــوار بر مرکــــــــــــب گشــــــــــــــــت

یــــــــا عــــلـــــــی ....

زوزه هـــــــای بـــــــــــــــاد

رمل های صحرا را به رقص آورد

به پا خیـزیـــــــد که بهـــــــــــار می آید ....

به پا خیــزیــــــــــد که حیـــــــــــــدر می آید....

به پا خیزیــــــــــــــــــد که فاطمـــــــــــــه می آید ....

به پا خیزیـــــــــــــــــــــــــد که غریـــــــــــــب  می آید ....

به پا خیزید .... عبــــــــــــــاس می آیـــــــــــــد .....

به پا خیزید .... حبیب می آید ....زهیر می آید ...

آری!

کاروان به سمت کعبه ... نه! به سمت حسیـــــــــــــن علیه السلام حرکت کرد...

پس ما کجایــــیـــــــــــــــــــــــم؟

آیا کاروانـــــــــــــــی هستیـــــــــــــــم؟!

عمدا امروز (نیمه شعبان) را زمان حرکت خود قرار دادیــــــــــــم تا بدانیم

حسیـــــــــــــن زمان منتظر ماست ...

آهـــــــــــای شاپـــــــــــــــــرک ها !

وقت آن نرسیده پروانه ای برای امام باشیــــــــــــــم؟!

تا کی گرد درخت سیب بال می زنی ....

وای به حال ما اگر کاروانی نباشیم

کاروانی که رقیه دارد سکینه دارد .... علی اصغر دارد .... تو کجایی؟!

هنوز نشسته ای تا دعای فرج را ساعت فلان بخوانی؟!

خوش به حالت!

امام منتظر است و تو خیالت به دنبال امام ....

نکند فکر کرده ای هنوز در دوران غیبت کبری هستیم؟؟؟

یعنی حضور امام را حس نمی کنی؟! دست امام را نمی بینی؟!

بگذریــــــــــــــــم ...

امروز می خواهیم به سمت مکه حرکت کنیم

شاید تا عاشورا ، عاشورایی شدیــــــــــــــــــــــــــم ...

قافله سالارمان که از سلاله خورشیـــــــــــــــــــــــــد است!

پس ما را چه غم از تاریکی صحرا ...

راستی چند منزل تا امام راه داریــــــــــم؟

نمی دانم.... اما هوای دوست را ...:

یک نفس در هوای دوست را 

با دنیا عوض نخواهم کرد...

کاش

روی شیشه دلم

اشک نفسش را ببینم.....

این روزها هوا ابری است

پس ببار ای باران

از بس که دلم لک زد برای نیم نگاهش....

 

* پی نوشت:

1- متن این بار(خروج امام علیه السلام از مکه و نکات آن) عجیب حال ما رو دگرگون کرد.... حرف ها داشت ... از خروج نیمه شب امام بگیر تا عنایت امام به چاه بی آب ...

2- یکی از بزرگواران تذکر به جایی فرمودن که مورد غفلت حقیر بود و آن استفاده کامل از علیه السلام به جای (ع) هست.ممنون از ایشان.

3-روضه امام حسین علیه السلام در این شب وارد است ....

3- گزیده ای بسیار مهم از متن در ذیل می آید...... التماس دعا از همه عزیزان.عیدتون مبارک/التماس دعا!

‌‌‌در خلال این حرکت توجه به یک نکته‌‌‌بسیار ضروری است و آن اینکه:

به نظر می‌‌‌رسد تمام کسانی که به هر صورتی امام(علیه السلام) را نصیحت کردند، از همراهی با امام(علیه السلام) باز ماندند. یعنی حداقل اثری که نصیحت کردن امام معصوم(علیه السلام) در پی دارد، محرومیت از همراهی با امام(علیه السلام) است. لذا هرگز نباید امام معصوم(علیه السلام) را نصیحت کرد؛ زیرا این رفتار تبعه دارد. هرچند که امام(علیه السلام) به محمد بن حنفیّه می‌‌‌فرمایند:

ای برادر! خدا به شما جزای خیر دهد که مرا نصیحت کردی، یعنی برایش دعا می‌‌‌کنند، اما باید دانست که نصیحت کردن امام معصوم(علیه السلام) تبعه و اثر وضعی دارد. . افرادی که امام ع را نصیحت نمودند رفتار صحیح از خود نشان ندادند. شایسته این بود که اینان به جای نصیحت امام، چنین می‌‌‌گفتند:

«آقاجان! ما هر کاری که شما بخواهید، انجام می‌‌‌دهیم» و بدینوسیله رفتاری صحیح و قیمتی از خود بروز می‌دادند. اگر کسی امام(علیه السلام) را نصیحت کند یعنی رأیش با رأی امام(علیه السلام) تفاوت دارد. در مقولة ولایت، آن موضوعی که بسیار اهمیت دارد، همراهی نمودن ولیّ تا آخر مسیر است. بسیاری از افراد اهل ولایت هستند، اما مهم این است که چه کسی تا آخر مسیر حرکت با ولیّ همراه است. ـ چرا محمد بن حنفیّه، عمر اطرف، ابن عباس و یا عبدالله بن عمر، یعنی افرادی که از دوستان یا محبان امام بودند، ایشان را همراهی نکردند؟ چرا به خودشان اجازه دادند که با منطق دنیایی با ماجرای امام(ع) مواجه شوند؟ و این منطق دنیایی، آن‌‌‌ها را از حرکت با امام(علیه السلام) باز داشت. امام با زبان اشاره به ایشان می‌‌‌فرمایند ‌‌‌که شما برنامة خودتان را دارید، رأی شما و منطق شما، منطق دنیاست که البته در جایگاه خود رأی و منطق صحیحی است.