ا اجازه از مخاطبین وبلاگ،این نوشته مال یه بنده خدایی هست که به حرف برادر کوچیکش گوش نکرد حالا از بنده گلایه می کنه که....

مخاطبین محترم اگر نخوندن هم نخوندن!برای دیگران خیلی مهم نیست.فقط می نویسم که بعدا بدهکار نشیم.

حرفم رو شنیدی و گوش نکردی!دیدی؟میخوای دوباره مرور کنیم؟کی گفتیم:سه شنبه 12/2/91 .....دیدی چقدر زود گذشت؟

آخرش که چی؟

کسی نگفت عاشق نشو

اگر عاشق شدی 

با یه عاقل همنشینی کن(نه با من)

به حرفش گوش کن

تکروی می کنی کار خراب میشه ها 

اونوقت صد تا عاقل هم نمی تونن وصلت شما رو جوش بدن!

بعدش هم عذاب وجدان می گیری که چرا وقتت پای این آدم تلف شد

مواظب باش که یه وقت به این حرفا گوش نکنی!

از من گفتن بود

پس فردا نیای بگی چی کار کنم

از پذیرفتن شکست خوردگان مسیرعشق و عاشقی جدا معذوریم

حتی شما دوست عزیز!

آخرش اینجوری نشی؟


یادتونه؟به شما عرض کرده بودم اما ظاهرا نرود چوب آهنین در سنگ.....دیدی اینجوری شدین؟.....بهم می خندن.میگن تو چرا برا آدما وقت میذاری.....الآن که فکر می کنم میبینم خودم هم باید به خودم بخندم از دست شما....نه سر پیاز بودم نه تهش.کمک خواستی رفتم پیش یه کسایی مشورت گرفتم که ..... .بعضی وقتا سرتون رو بر نمیگردونین،لااقل با آینه یه نگاه به پل های خراب شده پشت سرتون بندازین.....گاهی...هرزگاهی.....سرسوزن وجدانی......متاسفم.خدانگهدار......