عجب حکایتی شده

نمیذارن

یک ساعت نوشتم....پاک شد

نه

پاک کردن....

چه داستانی که ما نمیتونیم از شهدا بنویسیم

اصن دوباره می نویسم

اما

ایندفعه به شهدا میگم:

چیه؟

ترسیدین؟

از رندی تون گفتم ترسیدین بقیه هم یاد بگیرن؟

من که چیزی نگفتم!

فقط خودمون رو با شما قیاس کردم

گفتم شما جهادی رفتین ....ما هم جهادی میریم

....اما شما چه کردین ..... ما چه می کنیم....

شما رفتی زیر تانک

ما رفتیم تو چاه

شما تو اروند از سرما چه کردین

ما تو چادر جهادی زیر پتوی گرم....

شما رفتین رو مین

کرم ضد آفتابش رو ما زدیم!

قرآنش رو شما خوندین

MP3 رو ما گوش کردیم

جنگ رو شما پیروز کردین

فیلمش رو ما بلوتوث کردیم

شما خون دادین

ما با غرور از بسیجی بودنمون یاد می کنیم!

شما شبا تو سنگر آماده باش بودین

ما زیر کولر گازی از عدم رسیدگی مسئولین به مناطق محروم حرف می زنیم!

شما گشنگی و تشنگی کشیدین

ما دل ضعفه گرفتیم!

شما پیاده جنگ می کردین

ما با ولوو کولر دار میریم جهادی!

شما صورتتون به هم میریخت از شدت انفجار

ما تو آینه به آفتاب سوختگیمون می نازیم!

شما یه ماه قبل از عملیات چیزی نمی خوردین

ما تو جهادیمون بوی گوشت و مرغیه که به راهه!

شما حمومش رو نرفتین

ما عقلامون شیپیش گذاشته!

شما به مقامات رسیدین

ما به صندلیش!(آیکون بوی گند سیاست)

با عرض معذرت

شما عاشق بودین

امروز اما

ما هم عاشق هستیم!

شما از پای سفره عقد میرفتین عملیات

بعضیا توی نت و چت ، سفره عقد میچینن!!

اون روزا مادراتون منتظرتون بودن ( و هستن....)

این روزا مادرامون هم متتظرمون هستن(که زودتر برسیم خونه تا خدای نکرده....!اهم اهم)

اون روزا شما کنار مادرا و خواهراتنون بودین تا کسی نگاهش نیفته

این روزا دست بعضیا تو دست بعضیاس!(بخونین دل و قلوه های بعضیا تو گوشی های همدیگس!)

اون روزا مادر نزاییده بود به امام و ناموس بی حرمتی کنن

این "روزا" ظاهرا زاییده!

اون روزا کسی که شهید یا جانباز میشد براش مراسم می گرفتن به ختم قرآن

این روزا به افتخارشون سوت و کف میزنن(میتینگ های انتخاباتی 88)

خلاصه اون روزا روزایی بود....

اما این روزا .....همشون شبن!

...........ایشالا همش دروغه...........

 

پـــــــــــــــــی نــــــــــــوشــــــــــــــت:

1-خدا رحم کرد متن قبلی پاک شد.....خیلی تند بود و جالب اینکه یه مخاطب داشت و اون

خودم بودم!

2-راستی می دونستین شهدا هم اهل فید زدن بودن؟

فقط تو نت فید نمی زدن

فیداشون رو روی ستاره ها می نوشتن

برا همین زود دبیر شدن!

مستقیم از طرف مدیر!

شدن دبیر مجله عشاق الحسین علیه السلام.....

3-این مطلب رو در وبلاگ نسیم آشنا دیدم:

 

هم قد گلوله توپ بود!

گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟

گفت: با التماس!

گفتم: چه جوری گلوله رو بلند می‌کنی میاری؟

گفت : با التماس!

به شوخی گفتم، می‌دونی آدم چه جوری شهید میشه؟

لبخندی زد و گفت: با التماس!

......


تکه های بدنش رو که جمع می‌کردم فهمیدم چقدر التماس کرده!

 

 

4- شما رو خاک غلطیدین.....

ما شلوارمون پاره شد و باهاش عکس گرفتیم!