*قبل از خوندن این متن اگر پینوشت پست دیداری از جنس بلور   رو نخوندین حتما حتما بخونین وگرنه برای ما شر میشه اساسی!

 

تا کی میخوایم این دندون لق رو نگه داریم؟!

اگه بد میگم بگو بد میگی!

تا کی سفر های زیارتی ما به خاطر فرهنگ غلط باید بشه سیاحتی؟شما بگین تا کی؟!

اصن جزء لاینفک سفرهای زیارتی ما شده خرید سوغاتی!

از قدیم رسم بوده تبرکی برای اقوام "چیز" (تو مایه های نبات) میاوردن!حالا ما هم تبرکی "چیز" میاریم:

عروسک(باربی ترجیحا نیمه عریان)،

دامن(از این جدیدا،نمیگم که بد آموزی داره)،

چادر میتسوبیشی(فقط ژاپن)،

چند توپ پارچه کت و شلواری(انگلیسی)،

پیرن مردونه نفتی(در همه سایز از هر رنگ چند تا )و.....

تازه اینا خوباشه!بگذریم از تلویزیون و یخچال و.....تازه اگه کسی سفارش خاصی نداده باشه:دی

می بینین چقدر زشته؟!سفر معنوی رو چجوری خراب میکنه فقط به خاطر عرف:

إوااااااااا!!؟خاله خان باجی من رفت مکه برا مادر شوهر عروسشون از این مونجوقا آورد!حالا عمه خواهر زنش رفته سوریه چیزی نیورده؟!(آیکون قهر و قهر کشی.....)

حالا از اون ور در سفر:

واااااااای!بدو الآن "بن داوود" داره می بنده!برا عروس جدید اقدس خانم(همسایه جدیدشون) چیزی نخریدیم.....(آیکون چه خاکی تو سرمون کنیم؟!)....

ما به شوخی گفتیم اما یه ذره سرچ بفرمایید مصادیقش عجیب پیدا میشه!

داستان "شیرین"ازدواج هم یه چیزی تو همین مایه ها اما پیچیده تر(بخوانید متنوع تر) هست!

اما قبل از ورود ، جهت عدم افت فشار در اثر شیرینی زیاد بحث(سردی میاره!)باید یه نکته رو روشن کنیم:

ما یه شرع داریم.یه رسم و رسوم.

همه میگن (با یه ژست قابل توجه)که بعله! "اسلام" باید ملاک باشه!! اما داستان وقتی جالب میشه که آقا پسر قصه ما عاشق میشه.....(کاری نداریم که بعضا دختر خانم ها .....بعدا میرسیم سر این بحث)...البته بعد اینکه دکتراش رو گرفت؛سربازیش رو رفت؛کار پیدا کرد؛ با پولش یه چند میلیون پس انداز داشت که بتونه یه خونه 100 متری (یه جای خوب =نزدیک خونه مادر شوهر)اجاره کنه و.......

شرع روشنه.گرچه برخی چشمشون رو می بندن.....

اما رسم و رسوم چی؟

بدیهیه که تا خطوط قرمز اسلام رو زیر پا نذاره مشکلی نداره.حالا دوماد کت شلوار هاکوپیان بپوشه یا دشتاشه به فرهنگ ها بر میگرده.

خب!

میخوایم با عرف بریم جلو.شاید برخی مناطق کشور عرفشون این نباشه.بنده حقیر تهران زندگی می کنم.تا اونجایی که شنیدم قشر مذهبی اینگونه فرایند ازدواج رو پیاده می کنن:

یا آقا پسر مطرح می کنه یا معرفی می کنن که بله.یه دختر خانمی هستن که با ملاک های شما در ظاهر متناسبه.(این ملاک ها رو هم ایشالا سر فرصت میگیم)مادر آقا پسر زنگ میزنه خونه دختر خانم:

از سن و سال شروع میشه تا قد و کجا میره ،کجا نمیره.......خلاصه اگه اولش خوب باشه که تا سه ساعت مکالمه رو پـــُر می کنن!!

مادر پسر میاد به پسره میگه چطور بود.از اونور هم مادر دختر خانم .....

دوباره زنگ میزنه!کی؟(مادر پسره)شاید هم واسطه!اگه مشکلی نبود یا سوالی نمونده بود مادر آقا پسر با مادر بزرگ یا خواهرش میره خونه عروس خانم!

"به رسم ادب"گل یا شیرنی می برن.اگر صحبت ها به نتیجه رسید(از ریز مکالمات فاکتور میگیریم!)آخر جلسه آقا پسر میاد بالا(با لباس رسمی)یه چند دقیقه با دختر خانم صحبت می کنه.....

یه ذره فیلم رو تند می کنیم.....

بعد از جلسه....آقا پسر تو جو هست!.......مادر ایراد میگیره......دماغش چرا......(فیلم رو تند تر می کنیم!)............................................

این وسطا بعضا دیده شده اتفاقات نا خوشایندی افتاده.خانواده عروس یا داماد به خودشون فشار مالی میارن!تو عمرشون نارگیل نخریدن حالا یه دونه درسته گذاشته وسط میز.با بعضا ولخرجی های عجیب می کنن.شصت رقم میوه و آب میوه و.....این یک آسیب هست.افتخار نیست!داریم از اولش تظاهر به دروغ می کنیم.پس فردا که وصلت پا بگیره اون موقع برا هر مهمونی (ببخشید)دهن پدر خونواده آسفالت میشه!از اول همونی که هستیم باشیم.نه اینکه با زیر شلواری بشینیما!!

یه نکته ای رو بزرگواری فرمود بس شگرف!

توی جلسات خواستگاری چه پسر چه دختر باید مواظب نگاهشون باشن.این خیلی مهمه.یعنی چی؟!

من .....که نه!آقا دوماد میره خواستگاری،با نگاه اول اصن فشارش میفته!کلی سوال نوشته بود که بپرسه اما همون دوتای اول رو که می پرسه میگه من حرفی ندارم!!!

یا بعد از جلسه مادرش هر چی میپرسه چطور بود میگه عاااااااااااااااااالی:دی.....

چرا؟چون در دلش رو باز کرد از و پنجره اون دختر خانم رو نگاه کرد!این باعث میشه نتونه درست و دقیق روی جواب ها فکر کنه.به قول ایشون :

«هر جواب دختر خانم که با عقایدش جور در نیاد بلافاصله چهره اون خانم میاد جلو نظرش میگه ایشالا گربه است!!!حل میشه!!!میسازیم!!!»و اینگونه بعد از چند هفته از خواب خریت بیرون میاد اون هم پشت در دادگاه!

حالا اینو داشته باش!من از شما می پرسم:

اگر این فرض رو قبول کنیم که با تعقل باید جلو رفت ، چطور میشه یه آقا پسر (جهت روشنفکری:یا دختر خانم) مستقیم بره خواستگاری و بتونه این تعقل رو حفظ کنه.بالاخره اون پسره که عاشق باطن اون خانم نشده که!چون خبر نداره از طرز فکرش!چش و چال رو دیده عاشق شده!بعد میگه:« نه!ایشون اصن یه وجناتی دارن،با همه فرق داره،شما خبر نداری!!...فکر کردی من از این هوس بازای تو خیابونم؟!!من عاشق همکلاسیم شدم نه آدم تو خیابون»با عرض معذرت!اون خیابونیه رو(که مواد آرایشی رو ریخته رو خودش) یه بار دیدی ، همکلاسیت رو صد بار!کاکتوس هم بذارن، تو با پنجره دلت نگاه کنی عاشقش میشی....!(جسارت به خواهران بزرگوار نباشه ها!از نظر اون ها عرض کردم)

خــــــــُــــب!میرسیم به جلسه ای که خانواده های نزدیک حضور دارن!خدا نکنه یکی از فامیلای عروس تازه ازدواج کرده باشه:

(تصور کنین جلو فامیل آقا پسر)دوماد جدید ما اصن یه وضع مالی داره بیا و ببین! شونصد تا مهر کوکب کرده:دی

(تصور کنین جلو فامیل دختر خانم)عروس جدید ما فوق لیسانس آبیاری گیاهان دریایی داره از دانشگاه هاوایی!!....

شروع میشه به داستان بافی که مقدمه یه افتضاح بزرگ هست.حالا وقتی اثرش رو میذاره که بزرگتر میگه:

بریم سر اصل مطلب(گرچه قند تو دل آق دوماد آب میشه اما)......آخ آخ.....ما که دخترمون رو از سر راه نیوردیم.....پسر ما رو پا خودشه.......باز سطح توقعات میره بالا تا آخر سر یه حرفی زده میشه که همه توش میمونن.شیر بها نصف خونه نداشته دوماد!!!جهازیه همه چی تموم(ماشین ظرفشویی که رو شاخشه!!)مهریه فلان قدر......

دوماد که مست و ملنگه!....اینجاست که بزرگتر باید عاقل باشه......

اما

برا اینکه زیاده گویی نکرده باشیم ، تا اینجا اگر کسی مطلب داره بفرمایید.....

 

پینوشت:

1-توی تبلیغ این پست عکس دو تا حلقه گذاشته بودیم.ایراد گرفتن چرا از طلا استفاده کردی برای مرد حرومه!چشم.....

 


نگید استیله ها.....اصن!!!تــیــتــانیـــُمه:دی

2-قالب قبلی وبلاگ رو امر کردن که عوض کن!چرا نظرات هر پست بالاش هست!حالا آوردیم پایین که بهونه برای نظر ندادن نباشه!

3-فکر کنیم.......به کارهایی که می کنیم......همش تبعه داره......این دنیا.......اون دنیا........لااقل به فکر این دنیامون باشیم.با تجمل و رفاه طلبی هیچ کس به ارامش نرسیده.......

به قول معروف:

 

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت.... باقی همه بی حاصلی و بیخبری بود


 

4-یه چیزایی باورش سخته.....هوس حتی بعد از ازدواج هم هست!وقتی زنش رو با دو تا بچه ول می کنه میره یه زن دیگه میگیره.....زن اول تو سن 31 سالگی از غصه سرطان میگیره و فوت می کنه و بعد از مراسم ختم (که حضور نداشت) ، شوهر بی غیرت میاد خونه مادر دختر میگه : یارانه زن و بچشم رو بدین برم........این روزا چه خبر شده؟!امسال آمار ازدواج کاهش پیدا کرده اما نشنیدم کسی بگه آمار طلاق هم کاهش داشته.یکی از بزرگواران فید زد: توی این چند روز خبر طلاق چند تا از دوستام رو بهم دادن.....داریم کجا میریم؟آقای پدر!آقای عمو!آقای دایی!اگه یه ذره مهریه یا شیربها کم باشه برآشفته میشی.....اون روز که مرد یا زن طلاق میگیرن میتونی وجدانت رو قانع کنی؟!به خاطر دنیا داریم زندگی هامون رو به حراج خریت می ذاریم.....طرف صبح تا شب به نظام دری وری میگه ها ولی زندگی خودش رو نمیتونه مدیریت کنه.چرا باید مراسمای عروسی این همه درش (اسراف که هیچی)خرج بشه؟!مگه میخوای به گشنه ها غذا بدی؟!چرا اینجوری فکر می کنیم که هر عروسی که رفتیم تنوع غذایی بیشتری داشت یعنی اون خانواده متمدن تر و با شعور تر هستن؟!به بالا شهری و پایین شهری بودن هم ربطی نداره.طرف بچه هیئتیه!30شب ماه رمضون میاد ارک!ببخشید....اندازه خر نمی فهمه.هی حاج منصور میگه تو زدگیتون تغافل داشته باشین نسبت به هم.....بعضیا اصن گوش نمیدن.میره مهرش رو میذاره اجرا شوهرش بیفه زندان!!!افسوس از ندانم کاری ها

خدایا ما را لحظه ای به خودمان وا مگذار......