این شعر فوق العاده زیباست......


من فداییِ سرِ مویِ امیرالمومنینم

من دخیل چادرِ بانویِ روزِ واپسینم

من اراد الله باید راه آل الله پویم

در مسیر عشق اهلُ البیت، نهج السالکینم

هر که دارد آرزوی خدمت درگاهم اما

من کنیز نو گُلان پاک ختم المرسلینم

هر گرفتاری برایم روضه می خواند

ولی من روضه خوانِ خانه ی مولای افلاک بَرینم

کوکب اقبال خود را جستجو می کردم اکنون

کهکشان بخت و اقبال خودم را خوشه چینم

خواب دیدم ماه و اختر ریخت بر دامانم آخر

گشت تعبیرِ همان رویا که امروز این چنینم

من رعیت بودمو سلطان عالم با نگاهی

انتخابم کرد و زان پس، ساکن کاخِ گِلینم

از همان دم، کامدم در خانه ی زهرا به خدمت

 رَشک اهل آسمانم غبطه ی اهل زمینم

من کجا و مادری کردن برای آلِ عصمت

عذر خدمت دارمو از روی زهرا شرمگینم

گریه کردم، پا به پای زینب، اما

پاک کردم اشک او با معجر خود، اشک خود با آستینم

داد یزدان مزد عشقم را به پای شیر یزدان

کودکی را که برای نوکری شد جانشینم

قد کشید عباس با شیرِ من و نان امامت

نان خوشبویی که خورد از دست شاهنشاه دینم

در حضور پاک اربابانِ خود آموخت زان که

من دو زانو با ادب، پائین سفره می نشینم

خُرده نانِ مانده از آن سفره را دادم به عالم

عالمی حاجت گرفت از سفره ی ام البنینم

هر زمان دلگیر بود از غم، حسینم، گفت مادر

اولِ صبح آمدم عباس را اول ببینم

سایه سارانم یکایک از برم رفتند و تنها

زینب و کلثوم من ماند و حسین نازنینم

تا علی اکبر و قاسم به من گفتند مادر

در دلم گفتم که اکنون واقعا امّ البنینم

کاروان عشق من می رفت از پیش نگاهم

گفتم عباسم تو هستی آبروی آخرینم

می روی با سید و مولای خود هر جا که رفتی

وقت برگشتن تو را بی سید و مولا نبینم

آه از آن روزی که در یثرب خبر دادند ما را

از به خاک افتاددنِ فرزند مقطوع الیمینم

گفتم عباسم فدای زینبم شد

من عزادار شه مظلومِ مقطوع الوتینم

تا ابد در پیش فرزندانِ زهرا سر به زیرم

کشته من را مشک خالی، نِی عمود آهنینم