سکانس اول
ریاست محترم جمهور دکتر احمدی نژاد:
«از من یک یادگاری داشته باشید. تاریخ را وقتی مطالعه میکنید هیچگاه اهالی توحید و موحدان، مخالفان خود را به سحر و جاده متهم نکردند. همیشه عکسش بوده است. اهل ظلم و دیکتاتورها که زورشان به اهل توصیه نمیرسید آنها را به سحر و جادو متهم میکردند. شما هیچوقت انسانهایی بزرگ را نمیبینید که مخالفان خود را به سحر و جادو متهم کرده باشند.»
سکانس دوم
مدیر وبلاگ فیلترشده آرمانشهر:
«در ابتدای عرایضم یاد کنم از دوست عزیزمان «احمد شریعت»، وبلاگنویس ولایی و عدالتخواه که درست از روز اول ماه رحمت و رافت، ماه مبارک رمضان، تا لحظه حاضر، در بند امنیتی بازداشت است و یاد کنم از مادر احمد که خواهر سه شهید است. مادری که دو روز پیش به دوستان پسرش پیامک زد که «امسال، اولین سال است که احمد تولدش را با ما نیست. پانزدهم مرداد، احمد در زندان 25 ساله شد.» و مصادف شدن دریافت این پیامک با روزی که دو خبر دیگر را هم در آن شنیده بودیم بر دردناکی آن می افزود: خبر اول، خروج از کشورِ تعجب آورِ آقازاده ای که پس از تاخیر فراوان در محاکمه شدنش، در مورد او حکم قطعی صادر شده بود و طنین گوش خراش سخنرانی هتاکانه اش علیه رهبری در اغتشاشات سال 1388 و سخنرانی موهنش علیه رئیس جمهوری در یک میتینگ انتخاباتی در همان سال، هنوز در گوشمان است و خبر دوم، قطعی شدن حکم چهار ماه حبس برای «حسن روزی طلب»، فعال رسانه ای و فرزند شهید، به خاطر یک یادداشت وبلاگی. یادداشتی وبلاگی که حتی اگر موهن بودن مضمونش را بپذیریم، مطالبی به مراتب موهن تر از آن، درروزنامه ها و سایتهایی به مراتب پرخواننده تر و در مورد رئیس جمهور که مقامی بلند پایه تر از مقاماتی است که در یادداشت روزی طلب به آنها پرداخته شده است، هر روز، بارها و بارها منتشر شده اند و منتشر می شوند و آن کسانی که باید با چنین توهینهایی برخورد کنند، از کنارشان به راحتی می گذرند.......شیمون پرز، رئیس جمهور رژیم صهیونیستی، در مهر ماه 89 در مصاحبه با فاکس نیوز گفت: «باید وضعیتی به وجود بیاوریم که بودن با احمدی نژاد در آن به یک ننگ تبدیل شود» در پایان عرایضم، لازم می بینم از طرف دوستان وبلاگنویسم، اظهار تاسف کنم برای همه مدعیان اصولگرایی که در داخل کشور و در این مدت، به تحقق این آرزوی شیمون پرز کمک کردند.»
سکانس سوم
سرکار خانم پرسیا مهرآور-خبرنگار شبکه خبر:
«هماهنگی های لازم برای اجازه ورود به ستاد انجام شده بود. جلوی در که رسیدم اجازه ورود ندادند. گفتم:" آقا هماهنگ شده" . در آن موقع دیدم عواملشان همه احساس میکنند رئیس جمهور داخل ساختمان است . به هرحال با خواهش وارد شدیم . ازآن ها خواستیم تا فعالیتها واقلام تبلیغاتیشان را به ما نشان دهند. چند پوستر به ما نشان دادند که رنگ و لعاب خاصی داشت. در یکی از پوسترها که هیچ وقت آن را درهیچ کجای شهر ندیدم؛ یک دست آقای قالیباف روی هواپیما و دست دیگرش روی یک پلنگ بود.
من اصولاً شخص سیاسی نیستم و کاری با سیاست داخلی ندارم. اما آن زمان پیش خودم گفتم:" این آقا با این جلال و عظمتش حتماً رئیس جمهور می شود.....
چند کاندیدای دیگر را هم رفتم و بعد نوبت به ستاد شما رسید. این ستاد را تاکنون ندیده بودم وقتی وارد ستاد انتخاباتی شما شدم دیدم چند تا جوان دانشجوی بسیجی حدود 21 تا 24 ساله یک موکت نمدی پهن کردهاند و آنجا نشستهاند . به خاطر دارم که در کنارشان یک کلمن پلاستیکی هم بود که نظر من را به خود جلب کرد. آنها نشسته بودند. یکی شعار و دیگری مطلبی را برروی کاغذ مینوشت.
گفتم:" آقا اینجا ستاده"، گفت:" بله ستاده ". به بچهها ی تصویربردار گفتم که تصویر برداری را انجام دهند . از مسوولان ستاد خواستم اقلام تبلیغاتی شان را بیاورند تا ما ببینیم و از آن ها فیلم بگیریم .
آن ها رفتن و چند پوسترسیاه و سفید آوردند و گفتند:" پوسترهای ما همینه". با خودم گفتم:" اگر این ها را به سازمان ببرم میگویند: شما رعایت انصاف را نکردید. به همین دلیل از آن ها خواستم تا پوستر های رنگی شان را هم بیارورند و یا این که من را به انبارشان راهنمایی کنند. به انباررفتم. همه تبلیغات در قطع A4، A5 و A2 و به صورت سیاه و سفید بود. به تصویربردارها گفتم :"از همین ها تصویر بگیرید ". بعد ازآن پیش خودم گفتم: " ای بابا! این ها همه یک هفته دلشون خوشه و بعد هم میروند سر کارخودشان ".
انتخابات انجام شد و قرار بود نتایج اعلام شود. قرارشده بود من خبر انتخاب رییس جمهور را اعلام کنم.
آن لحظه که آرای کاندیداها را میخواندم . اولین نام، نام جنابعالی بود. در آن لحظه یاد آن جوانهایی افتادم که در ستاد شما کار می کردند. هر چند امکاناتی در اختیارشان نبود اما با شوق زیادی کارشان را انجام می دادند. یاد حرف های خودم می افتادم که می گفتم: " ای بابا! این ها همه یک هفته دلشون خوشه و بعد هم میروند سرکارخودشان ".
آقای دکتر! پایان صحبتهایم میخواهم بگویم: " ما خبرنگاران مانند شن های رودخانه ای هستیم که باقی می مانیم و مقامات همه میآیند و میروند.
من بهعنوان یک خبرنگار می دانم که ما خبرنگاران در هر مقطعی درخدمت عده ای از مقامات هستیم که هر کدام برای ما آموزههایی دارند . اما درسی که من از دولت شما و شخص جنابعالی آموخته ام این بود که نسبت به هموطنانم فروتنی داشته باشم و درد مردم را درد خود بدانم . شاید هیچوقت این را در زندگی فراموش نکنم.»
سکانس چهارم
ریاست جمهور:
«یادم هست پارسال که حجم حملهها به دولت زیاد بود به یک بزرگی گفتم این جو درست نیست. اگر کنترل نشود فضا از دست در میرود. ایشان هم لطف کردند گفتند من هم مخالف این جریان هستم. گفتم یا تذکر بدهید و جلوشان را بگیرید یا اجازه دهید من با روش احمدینژادی جلویشان را بگیرم. البته روش احمدینژادی روش من نیست یک روش شناخته شدهای است در دنیا!!
دعوا برای قدرت هم باید حد و مرزی داشته باشد. بالاخره در رعایت مرز منافع ملی و منافع حزبی باید حواسمان باشند. اگر ما همه مناسبات را در هم بکوبیم خودمان از بین میرویم حتی به قدرت هم نمیرسیم.
من همین جا بگویم؛ به خدا... به خدا... به خدا... همه آنهایی در این کشور که روی خون شهدا نشستهاند و به دنبال قدرت هستند، هرگز به آن نمیرسند. شماها زنده، منِ احمدینژاد مرده، یادداشت کنید و بگویید که احمدینژاد یک روز این حرف را زد. بدانید که مسیر بسته است، حتی فکرش را هم نکنید که روزی دری به تخته بخورد که ما بیاییم سر کار و از امکانات مردم استفاده کنیم.»
سکانس پنجم
زندگی کاروانی
مدت هاست سمت سیاسی نوشتن نرفتم.اما جبهه رسانه ای حق به شدت در معرض انواع فشار قرار دارد.از سانسور و فیلتر گرفته تا بازداشت .متاسفانه بازداشت آقای شریعت ، نشان دهنده خلاء عقلانیت در مدیریت فضای مجازی است.دوستانی که آشنا نیستن با این جوان ، خوب است بدانید ایشون فقط سوال می کرد از گفته های برخی خواص جدید (!) و تفاوت های گفته هایشان با بیانات مقام معظم رهبری.جرم ایشون این بود که سوال کرد چرا روزنامه کیهان حرف رهبری را در تیتر یک خود تحریف کرد!!
و این رو هم بدانید که بعدا پشت بنده حرف درنیاد!همین جوان بازداشت شده از طرفداران سرسخت آقای مشایی هست.... .
اما دوستان ، بزرگواران!
مگر حمایت از یک شخص جرم است؟مگر اقای مشایی محکوم دادگاه است که حمایت از او جرم باشد؟آقای مشایی از طرف بیت رهبری هم دعوت میشود و در مراسم ها حضور دارد.بنده طرفدار اقای مشایی نیستم.اما نوع برخورد با حرف های ایشون رو قبول ندارم.جواب حرف باید حرف و منطق باشد نه بازداشت حبس! از اون طرف هم نباید مخالف نظام بازداشت شود....(ارجاع شود به سخنان امسال رهبری در دیدار با دانشجویان .
چندین نفر بنده رو از نوشتن پیرامون سیاست به دلیل عواقب بعدش منع می کنند اما سکوت پیرامون این وضعیت امکان پذیر نیست.امید است تا دیر نشده ، مسئولین محترم در نوع برخورد با وبلاگ نویس های سیاسی تجدید رویه ای داشته باشند که این قطعا به نفع مردم و نظام خواهد بود.ان شاء الله