تقریبا همه خونه ها تخریب شده بود.لودر ها هم در حال پاکسازی بودند.هرچه گشتیم ببینیم چه کاری از دستمان بر می آید کاری نیافتیم.از طرفی امکان حضور ما در کنار چادر ها نبود.

و این چنین علامت سوال های متعدد در ذهن بنده نقش بست:......ما برای چی اینجاییم؟!

نه فقط من ( در دلم )که دیگر دوستان هم کم کم لب به سخن گشودند و در صحبت های رفاقتی از عدم برنامه مشخص مدیر گروه تعجب کردند.بالاخره شما وقتی جایی برای کار میرید نمیتونید بیکاری رو تحمل کنید.این یک بعد کار....وجه دیگر آن اخلاق اداره امور مسئول گروه بود.

امیدوارم دوستان ناراحت نشن.......یه موقع من در پایگاه بسیج یا نظامی مشغول به کارم ، خیلی توقع مشورت مسئول با زیر دست رو ندارم.اما گروه پیش قراولی جهادی با این اخلاق اصلا جور در نمیاد.من به خاطر نیتی که داشتم هیچ نگفتم.مطلقا حرف نزدم.نه به خود مسئول نه به دیگر دوستان.چون نمیخواستم روحیه عزیزان مکدر بشه اما بنده یاد ندارم با بنده حقیر مشورتی شده باشه.یه موقع بیست نفر توی یه گروهن یه بحثه.یه موقع شما کلا چهار نفر هستی.من معنی صحبت دو نفره رو نمی فهمم......البته برا من خوب بود!چون برای آنچه در این سفر رخ داد نباید به خدا جواب پس بدم.یه وظیفه ای بود به نام خدمت به مردم که به نظرم نیاز بود حضور داشته باشم.حالا نتیجه چی شد اهمیتی در نامه اعمال بنده نداره.هر کی مسئولش بوده باید به خدا و بیت المال جواب بده که ایشالا قانع کننده باشه.نوع رفتار فرمانده و سرباز در گروه رفاقتی یه ذره که چه عرض کنم .....زشت هست.فکر کردن به بی برنامگی و بعضا تصمیمات عجیب و غریب ، بهونه خوبی بود برای پر کردن اوقات بیکاری.....!!!!فقط میتونم بگم از این قضیه متاسفم اون با لبخند های همیشگی بنده....

اما شکر خدا راحت گذروندیم.نه غر زدیم نه نق ! نه دستشویی بود نه حموم.غیر از یکی دو روز آخر بقیه روزا صبحونه خبری نبود.(و حواشی دیگه که جهت ریا نمیگیم:دی)خدا رو شکر جهادی بود.همینا قشنگش می کنه.با دوستان بسیار عزیزی، صمیمی شدیم.فقط حیف که امکانش نبود بیش از این در جوارشون باشیم.واقعا دوستان نابی بودن. رفقای با صفایی بودن.ایشالا هر جا هستن سلامت و موفق باشند.

جهادی همه عناصرش بایدجهادی باشه.از مدیرش بگیر تا غذایی که می خوریم.حیف! اون متنی رو که نوشته بودم پاک شد.حیف.....خیلی حرفا رو اونجا گفتم.نمیشه بری جهادی اخلاق شهدا رو نداشته باشی.....نمیشه بری جهادی نوع نگاهت دنیایی باشه.....میشه ها ولی بعدش نباید گفت رفتیم جهادی.بگیم رفتیم حمالی.......

یه سری دوستان از من بر آشفته میشن.چه کنم؟میگم بیایم یه دور دوباره فکر کنیم فلسفه جهادی چیه،بر اساسش برنامه هامون رو قیاس کنیم.رفتن جهادی برا دانش آموزا تلویزیون آوردن فوتبال دربی رو ببینن.خب میشه اینجا فحش نداد؟(البته این گروهی که امسال در خدمتشون بودیم این کار رو نکردن)....بعد آخر سر هم چپ چپ نگاهت می کنن.کجای این کار با فرهنگ جهادی سازگاری داره؟......

قدیمی های وبلاگ یادشون هست یه زمانی بحث فرهنگ رو کردیم.گفتیم مدیر فرهنگی فرهنگسرا نمیتونه مدیر جهادی باشه و بالعکس.کسی که کار تربیتی تو مدرسه تهران می کنه لزوما نمیتونه مسئول فرهنگی گروه جهادی بشه.

بعد هر جهادی باید کارنامه بدیم.بگیم بیست روز توی فلان روستا بودیم.خب چه کردیم؟کجاش خوب بود؟کجاش نقص داشت؟

جهادی داره تبدیل میشه به اردوهای دانش آموزی....خوب نیست به خدا.من متاسفم اما لفظ اردوی تفریحی رو هم شنیدم که اطلاق کردن برای توجیه سفر.اگه غلط میگم بفرمایید:آیا منطقیه دانش آموزا رو جایی ببریم که حتی برای ما چهار نفر هم کار نبود؟بعد جالب اینجاست حرف میزنی میگن دخالت نکن.چشم!

اگر هدفمون اینه که بچه ها با مردم فقیر آشنا بشن چرا راه دور؟همین شهر ری(جنوب تهران) خودمون.یه جاهایی ما رو بردن....:((((که تو هیچ نقطه ای از ایران نظیرش نیست.با فقر و بدبختی آشنا میشن.یه روزه - تضمینی!

مگه نمیگید دانش آموزا کار عمرانی مناسب نمی کنن؟خب مگه(ببخشید) مرض داریم؟ نبریمشون!این همه هزینه برای چی؟......بریم جنوب تهران خونه بسازیم بهتره یا بریم یه جای دیگه؟وای به حال ما اگه بخوایم اسم و رسمی در کنیم....

و خیلی حرفای دیگه ....به قول شاعر:.....باقیــــش بماند:((