پس نوشت:

به دلیل عدم تناسب با این پست ، حذف شد!سخن دوست خوش تر است:دی

 

آرزوی دور - 3

این پست ادامه خواهد داشت و بروز خواهد شد.
 

 

قبل نوشت:

1-جواب به کامنت ، جواب به شخص نیست!جواب به حرفه اون شخص هست نه خود شخص و برای همه می تونه قابل استفاده باشه.در جواب ها "ابدا" بطور خاص جواب ندادیم .برا همین همه کامنت رو ها رو با دقت بخونین.

2-با تشکر از همراهی سرکار خانم طلوع جهت درج نقطه نظراتشان در زندگی کاروانی.

3-یعنی تو این تب و تاب اعلام نتایج ، فقط همین یه پست کم بود که حماسه رو تکمیل کنه که خدا رو شکر خلق شد: )

.jpg

 

اولین کامنت:

 

همه که میفرمایید کاملاً درست ... 100% قبول دارم! 
ولی میدونین الآن من خودم اینطوریم که تا به جایی نرسم و یا مطمئن نشم که دیگه پشتوانه ی آینده م مشخص و تایید شده س به آرامش خاطر نمیرسم! دوس دارم مطمئن بشم خودم از خودم چیزی هستم !! اون وقت ازدواجم میکنیم ، نقش مادریمونم با کمال میل هزاااار بار ایفا میکنیم ، حتی نیاز باشه از شغل پر در آمدمونم(!:دی) به خاطر این نقش میگذریم... 
ولی اول اون ارامش خاطره باید حاصل بشه : | اومدیم و طرف خرج نداد :))
 
 
 
 
اونچه از حرفاتون برداشت کردم "حرف دل صادقانه"بود و به نظرم نظر خیلی های دیگه هم همینه که فرمودین......اما...این "جایی" دقیقا کجاست؟برای خودتون مشخص کردین؟مثلا مدرک لیسانس بگیرین با شاغل باشین؟اینکه شما به سنی رسیدین که می تونین بانوی خانه باشین ، "جایی"محسوب نمیشه؟اینکه نگران باشین طبیعیه اما اینکه دنبال یک آرامشی که مشخص نیست چیه باشین یعنی گنگ بودن هدف.و اینکه برای یه خانم مگه غیر از شوهر ، چیز دیگه ای هم آرامش میده؟و برا اقایون هم همینطور.پس این "لتسکنوا" چیه؟!من فکر می کنم بیشتر هم سن و سال ها از "اکنون" نگرانی دارند و حس عدم اعتماد به نفس دارن.ماشالا خانم های امروز که خیلی خیلی توانایی دارن در مدیریت زندگی........اینکه خودتون از خودتون چیزی بشین یعنی از پدر و مادر مستقل شدن یا خودکفا شدن؟باید مشخص کنین تا بشه نظر داد....خب راه داره!به کسی نگید که من گفتم!تهدیدش کنین!البته نه به مهریه ها(خز شده:دی)بهش بگید زنگ می زنید خاله ها و عمه ها شام بیان خونتون!باور کنید جواب میده!حربه آخری هم به نام باجناق هست که بسیار مجربه:)))


این " جایی " که عرض کردم خدمتتون خب مسلما برای هر شخصی متفاوته و حتی ممکنه بعد از مشخص کردنش هم بنا به دلایل احتمالی و شرایط تغییر بکنه.. " جایی" ِ بنده حداقل اینه تو اون رشته ای که میخوام (اگه خدا قبول کنه ،دندون پزشکی:دی) قبول بشم ، وقتی خیال از این بابت راحت شد ، میرسیم به تحصیل در رشته مزبور! تا جایی که حداقل دیگه تکلیفمون روشن شده باشه. مثلا بتونیم جذب بازار کار بشیم (منظورم گرفتن مدرک اون رشته نیست اصلاً! چون خیلی طول میکشه. مثلاً به عنوان شاگرد (؟!:دی) کنار پزشکی تو یه درمانگاه یا بیمارستانی بشه کار کرد) 
دیگه ادامه ی تحصیل توی رشته و مدرک گرفتن و ... انشاءالله در کنار همسر میسر خواهد بود ، خیلی هم با کیفیت بیشتر میسر خواهد بود :)) نمونه هاش هست دیگه ... بازم منکر این نمیشم که نقش مادر ی ِ خانوما به هر نقش و کار و رشته و شغل دیگه ای ارجحیت داره ، و هر وقت نیاز باشه باید به خاطرش از همه چی بگذرند.. ولی چه بهتر که خانوم ِ خانه تحصیلات هم در حد قابل قبول داشته باشه. و به قول شما بتونه خود کفا باشه
این "لتسکنوا الیها" رو خیلی بجا و عالی فرمودین.قانع شدم :) اما اون آرامش که گفتم منظورم یه جورایی این بود که خیالمون راحت بشه و ... ،ولی بد بیان کردم منظورمو!!
نه تهدیدش نمیکنیم از در مسالمت آمیز وارد عمل میشیم :دی
خوشبختانه باجناق که نمیتونن اختیار کنن چون بنده از نعمت خواهر محرومم :((( 
خیلی مچکر از جواب مبسوط شما و اهمیت دادنتون به نظر تمام کاربرا
موفق و مؤید باشید. در پناه حق 
کامنت دوم که به نوعی می تواند پاسخی به کامنت بالا باشد:
سلام من صرفا اومدم نظر بذارم جهت اینکه ازدواج اصلا مانع درس و زندگی عالی بعدش نیست!! نمونش خود من وقتی ازدواج کردم که 18سالم بود شوهرم هم تو یکی از دانشگاههای دولتی مشغول بتحصیل بود. بدلیل مشکلات رفت وامد ایشون تصمیم گرفتن ک زودتر بریم زیر یه سقف! اونم زمانیکه از درسش2سال دیگه مونده بود کار و بار هم نداشت!!تازه سربازی هم نرفته بود!خلاصه پدر گل ما قبول کرد ومارفتیم زیر یه سقف اونم تو یه شهر غریب و دور از خانواده 2طرف!!. من هم شروع کردم در رکاب کنکور درس خوندن و با طرفداری و پشتیبانی شوهر عزیزم دانشگاه دولتی قبول شدم (که قبلش عمرا اگه قبول میشدم!!) اونم توهمون دانشگاهی که ایشون مشغول بتحصیل بودن! دیگه چی ازین بهتر؟ درس ایشون ک تموم شد رفتن خدمت مقدس سربازی بصورت امریه توهمون دانشگاه! ومنهم همچنان مشغول تحصیل! خلاصه هنوز2سال دیگه از درسم مونده ک انشالله بزودی مامان و بابا میشیم. واینجاست ک میگم زندگی و ازدواج منافاتی با درس خوندن و پیشرفت نداره! اونایی(دخترخانوما) ک ازدواجشونو بتاخیر میندازن خودشون میفهمن ک ضرر کردن اما زمانی میفهمند ک دیگه دیره! پسرای همسن و سالاشون ازدواج کردن و باید یا با کوچکتر ازخودشون مزدوج بشن یا با خییلی سن بالاها!!! از ما گفتن بود!! یاعلی 
ببینین دو تا کامنت رو ، دو نفر از خواهران بزرگوار (البته دو گروه از خواهران).به نظرم:هر دو گروه معتقداند که تا آرامش خاطر برای ما بوجود نیاد نمی تونیم ازدواج کنیم.امـــــــــــــــا یک گروه می گوید این آرامش با رسیدن به مقطعی خاص یا دستیابی به جایگاهی از قبل تعریف شده ، بوجود می آید و گروهی دیگر علی رغم نرسیدن به این "جایی" ازدواج کردند و این ازدواج را حتی مانع درس نمی دادند.(و امروز رضایت دارند(گوش شیطون کر))
اما چرا ؟
این حقیر ، ابدا قصد جسارت نداره اما فکر می کنم این مسئله به خانواده ها بر می گرده که بعضا در کامنت های خصوصی هم بهش اشاره شده.یعنی چی؟
یعنی القای نادرستی از تصویر یک دختر خانمی که می تونه ازدواج کنه!توسط کی؟پدر و مادر محترم.....برخی از خانواده ها اصرار در اصرار که حتما دختر ما باید درسش رو تموم کنه(با این ذهنیت که دختر ما باهوشه یا حیفه یا با بقیه فرق داره یا.....)خب چرا؟.....این ذهنیت تبدیل میشه به ملکه و ناخودآگاه که : «من دختر خانوم 20 ساله مگه باید شوهر کنم؟!شوهر کردن مال 25 به بالاس!» و متاسفانه برخی گفتن روی 30 سال فکر می کنن!عزیزان....این ذهنیت ها اشتباه نیست!بسیار خطرناکه.این فکر حتی اگر یک بار هم از ذهن شما بگذره ، میره میشینه تو ناخودگاه ذهنت ، و در اثر القائات کم کم رشد می کنه(و در برخی موارد ، پس از ازدواج ، این فکر باز به سراغ شما میاد و سرزنشتون می کنه که چرا زود ازدواج کردی....این مطلبی که به شما عرض می کنم کاملا روانشناسی شده هست.برخی حرف ها ولو برای یک بار ، بعدا اثرش رو میذاره بدون اینکه فرد متوجه باشه.هنوز تو پرانتزیم:قبلا هم گفتیم ، مثلا یه نفر تو فیلم می بینه که شوهر یه خانمی شب ها دیر میاد خونه و در آخر معلوم میشه طرف زن دوم داشته ، بیننده فیلم بدون اینکه بخواد ، این ذهنیت تو ذهنش نقش می بنده و بعد ها ، اگه شوهرش دیر بیاد ، این ذهنیت پررنگ میشه و صدالبته که در سلسله پست های ابلیس از آغاز تا وقت معلوم اثبا کردیم نقش شیاطین رو....پرانتز بسته)!
کجا بودیم؟اینکه یکی از مهمترین دلایل ، القای پدر و مادر هست.القای چی؟جایگاهی که یک دختر خانم "باید" بهش برسه تا ازدواج کنه.من به نظرم می رسه بسیاری از پدران و مادران با این روایت مشکل دارن:اینکه اگه پسری اومد خواستگاری دختر شما ، دین و اخلاق داشت بهش دختر بدید!......امروز دین و اخلاق تقریبا جزء معیار های آخره.پستای ازدواج کاروانی یادتونه که توش معیار ها رو گفتیم؟
kberexcm81woientpzjb.jpg
خدا وکیلی غیر از اینه؟تا حالا چند مورد ازدواج رو سراغ دارین که به خاطر مسائل اقتصادی از هم جدا شده باشن؟خیلی کم.نمیگیم نیست ولی درصدش خیلی کمه.اکثر طلاق ها به خاطر دین و ایمان نداشته آدم هاست.هر چه ایمان قوی تر باشه ، زندگی مستحکم تر خواهد بود.
پدران و مادران ، از سر دلسوزی ، معیارهایی رو وضع کردن که اصلا عاقلانه نیست.با عرض معذرت البته!.....ناچار شدن به وضع این معیار ها!چرا؟چون شیوه تربیتی اشتباهی رو در قبال فرزندان پی گرفتن....حالا دختر خانم می رسه به سنی که باید ازدواج کنه ، میبینن که ای داد بیداد!تواناییش وجود نداره.....پس چیکار می کنن؟!اجبار ادامه تحصیل.تاکید می کنم "اجبار".اگر کسی بگه اجبار نیست قطعا داره با طبیعت خودش مبارزه می کنه(باز نمی کنیم).عقل میگه خلاف طبیعت رفتار کردن آسیب زاست.من فکر می کنم هم آقایون و هم خانم ها ، به نوعی "عمدا" چشم پوشی می کنیم از حقیقتی به نام ازدواج به موقع.به محضی که میگیم به موقع ، هزار تا بهونه برای تاخیر گفته میشه اما حقیقت همیشه ثابت هست.
همین جا یه نکته رو عرض کنم.اگه بنده دختر بودم ، از خوندن این حرفا ناراحت می شدم.این رو کاملا می فهمم و می دونم که برخی از دوستان عزیز ، ممکنه دچار تشویش ذهن بشن.و این تشویش به خاطر فاصله بین واقعیت و حقیقت هست.بسیاری از ایرادهایی که ما به هم سن و سالهامون میگیریم در حقیقت متعلق به پدر و مادرانمونه!
یه سوال ساده می پرسیم:خدا وکیلی چند نفر از خانم های دانشگاهی ما ، خیاطی رو تا حدود قابل قبولی ، بلد هستن؟!چند نفر می تونن چادرشون رو خودشون بدوزن؟چند نفر می تونن پاچه شلوار شوهرشون رو تو بذارن؟!(بازم بگم؟!!)این انتظار بیجاییه آیا؟! اما چرا باید خانم هایی باشن که این توانایی رو نداشته باشن؟!(درگوشی:خب زشته دیگه!که بعد ازدواج ، شلوار شوهرتون رو ببرین پیش مادرتون یا مادر شوهرتون بگین درزش پاره شده!! 1-سر همین قضیه متلک نثارتون میشه!2- اینکه شوهرتون سرخورده میشه و تو دلش میگه : ما رفتیم زن گرفتیم مثلا!....از ما گفتن بود یهو شلوارش دو تا میشه!دیدین خیاطی چقدر مهمه:دییییی)
پس این حرفایی که اینجا گفته میشه برای تخریب خانم ها نیست.در بسیاری از این مسائل ، خود خانم ها مقصر نیستن و به خاطر شیوه تربیتی غلطه.
نکته:
این که میگیم شیوه تربیتی غلط ، این تصور نشه که خدای نکرده منظورمون اینه پدر و مادر طرف مشکل دارن.نه.ممکنه پدر و مادر بنده هم برخی روش های تربیتیشون در قبال بنده اشتباه باشه.و این رو یقین داریم که پدر و مادر خوبیه بچش رو میخواد.
اما برگردیم به ادامه کامنت اول
این نکته رو فرمودن که: 
«این " جایی " که عرض کردم خدمتتون خب مسلما برای هر شخصی متفاوته و حتی ممکنه بعد از مشخص کردنش هم بنا به دلایل احتمالی و شرایط تغییر بکنه.»
سوال می کنیم:
1- آیا ازدواج ملاکی است برای تعیین شرایط زندگی یا اینکه شرایط زندگی است که زمان ازدواج رو مشخص می کنه؟
2-حواسمون هست که اون روز ، توانایی های امروز رو نداریم؟
3-حواسمون هست که ممکنه اون روز هم خواستگار مناسب نباشه؟
4-حواسمون هست که اگه دختر خانمی دیرتر ازدواج کرد ، طبیعتا سن شوهرش هم بیشتر هست؟ و این بیشتر بودن ، محدودیت هایی رو ایجاد می کنه؟
5-حواسمون هست که توقعاتی که اون روز از ما دارن ، به مراتب بیشتر از امروز هست؟
6-حواسمون هست که اگه 26 سالگی بچه دار شدیم ، قطعا با 23 سالگی متفاوته؟
7-حواسمون هست که اون روز اگه کار نکنیم ، دائما به خودمون سرکوفت می زنیم که این همه درس خوندیم آخرش که چی؟!
پس اگه قراره "یه جایی" رو تعریف کنیم ، حتما موارد بالا رو در اون لحاظ کنیم و اونوقت می بینیم که سن ازدواج پایین میاد.
فکر می کنم پاسخ به این سوال ها ، فضای بحث رو تا حدود زیادی روشن کنه.
این پست ادامه خواهد داشت و بروز خواهد شد.
پینوشت:
به دلیل حساسیت اعلام نتایج انتخابات ، پینوشت نداریم:(((..........داریم لباسامون رو جمع می کنیم.هماهنگ کردم یه چارتر مستقیم تا هرات میره!با دلال مزارع خشخاش اون منطقه هم صحبت کردیم حله!تا 4 سال دیگه اونجا بیل میزنیم :|

بخش دوم بروز رسانی....1392/3/28
سلام، پوزش به علت دیر کرد! 
1- تاثیر خانواده رو که فرمودین به شدت قبول دارم، اما این که میگید برخی یه سن خاص رو مثلا بالای 25 مطلق در نظر میگیرن خیلی اندکن و بیشتر خانواده های قشر با فرهنگمون رسیدن به جنبه های مختلف بلوغ رو در نظر میگیرن... اصن سن معیار بیهوده ای میباشد!! (علی رغم این که نقش شدیداً مفید اختلاف سنی رو تکذیب نمیکنیم)
2- ایمان و اخلاق باشه، ینی همه چی هست! یا دست کم ، بعدش به برکت همینا بوجود میاد!
3-به نظرم ادامه تحصیل به خاطر نبود توانایی ها نیست لزوماً! دوست دارم بدونم به نظر شما در مورد تحصیلات خانوما چیه؟ حداقل چقدر خوبه که باشه قبل از ازدواج؟ (ادامه شو بعد ازدواج نادیده میگیریم) ما هم نمیگیم طرف درسش تموم شه (موهاشم سفید شده) بعد یاد ازدواج بیفته! ولی 2-3 سال دانشگاه رفتنم بد نیس حالا :) و گرنه ایده آلش اینه که طرف تا به همون جنبه های بلوغ رسید و احساس نیاز به ازدواج کرد، "باید" ازدواج کنه اما خب وقتی شرایط فراهم نیست ناچار میشه یا درس بخونه یا بلاخره خودش شرایطو فراهم کنه (چیزی که دنیای الان واقعاً باهاش روبروئه)
4 -اکثرمون دوخت و دوز رو از زمانی که واسه عروسکامون لباس میدوختیم، بلد بودیم. ما رو از درز ِشلوار ِشوور نترسونین!! 
5- عرض کردم این "جایی" خیلی نمیتونه دور باشه! نسبی هست ، فرد به فرد. فرهنگ به فرهنگ ... اگرم بگیم خانوما هیچی تحصیلات دانشگاهی نداشته باشن و فوری ازدواج کنن هم باز یه اجبار میشه. نه؟ بله ممکنه با تعرف اون کلمه خیلی پایین هم بیاد ولی به اندازه.. نه اینکه هنوز نمیدونیم کجاییم و چی هستیم ازدواج کنیم و مسئولیت یه فرد دیگه، یه بچه و کل زندگی بیاد رومون و نتونیم از پسش بر بیایم.. زوجایی که اینجوری ازدواج ناموفق داشتن کم نیستن :( (مخصوصا توی روستا ها)
6-یه دور نظرم ثبت نشد! اون همه نوشته بودم .. از دنیا نا امید شدم 
7- عجب بحثی شد!
8-متچکرم ، یا علی :)
سلام.پوزش چرا؟سلامت باشین:)
1-آخه وقتی مطرح میشه تا درسش تموم نشه ازدواج نمیکنه ، قریب به این مضمون هست.البته با توجه به نزدیکی نوع تربیت و سبک زندگی اقشار مختلف ، معیار سن داره پررنگ تر میشه.
2-موافقم!
3-یعنی در صورت توانایی ، شخص ازدواج نمی کنه؟!!پس نیاز به هدایت داره:)).....تحصیلات خانوما؟خیلی خوبه و امروز یه ضرورته داشتن تحصیلات اما این تحصیلات صرفا به معنای مدرک دانشگاهی نیست.اگر هدف از تحصیل رشد و کمال فرد هست ، به نظرم مهم نیست که کجا میخواد ادامه تحصیل بده.اما مجدد عرض می کنیم کسب تحصیل به معنای تاخیر در ازدواج نباید باشه و برای تحقق این امر موارد زیادی وجود داره مثل حمایت خانواده و تربیت فرد در این مسیر جهت تحمل مشکلات نسبتا سختی که در این مسیر داره.......جسارتا حرف این حقیر رو متوجه نشدین! 2 یا 3 سال رفتن دانشگاه یا نرفتن اصلا بحث ما نیست.ما نگفتیم کسی درس نخونه!درس خوندن خیلی خوبه اما نباید به این بهونه در ازدواج تاخیر بندازیم.همین:)......یه موقع یه نفر واقعا نمیتونه ازدواج کنه.مثلا خدای نکرده یه کسالتی داره و تحت درمانه.خب این شخص میتونه برای جلوگیری از بسیاری از مشکلات مثل افسردگی ، ادامه تحصیل بده و این خیلی خوب و به جاست که در ازدواجش تاخیر بندازه.اما اگه قرار باشه به بهانه هر مشکلی بگیم حالا ما 4 سال درس بخونیم تا این مشکل رفع بشه ، به نظرم اشتباهه...........نمیدونم پستای ازدواج کاروانی رو خوندین یا نه ، اونجا عرض کردیم که ما نباید بیخ ازدواج دنبال تسهیل شرایط ازدواج باشیم بلکه این فرایندیه که شاید چند سال قبل از ازدواج باید افراد به دنبال اون باشن و تو کشور ما اصلا بهش توجه نمیشه.
4-بله.ما منکر تبـــحـــّـــر خانم ها در استفاده از "بشکاف" نیستیم!اما مسئله تازه بعد از شکافتن درز شروع میشه:)))
5-موافقم........تقریبا بخش سوم عرض کردیم.
6-(آیکون احساس همدردی)
7-ایشالا که مفید باشه.
8-ما هم مچکریم:)التماس دعا
کامــــــــــنــــــــــــت:
سلام
وای کلی جلو خودمو گرفتم، تا مطلب تموم بشه بعد نظر بزارم، چقد سخت بود.
اولا که کی گفته تحصیل مانع ازدواجه؟ هیچ اشکالی وجود نداره که یه خانم هم ازدواج کنه هم درس بخونه
دوما الان با این وضع خراب اقتصادی کدوم جوونی حاضر میشه ازدواج کنه هان؟ کدوم پسری از پس خرج و مخارج زندگی برمیاد؟نه خدا وکیلی کدوم پسری؟حالا هرچقدرم که اون دختری که باهاش ازدواج می کنه قانع باشه.
سوما وقتی شرایط ازدواج فراهم نیست،کار هم نیست خوب طرف بشینه تو خونه چیکار کنه؟ دعای توسل بخونه تا شوهر گیرش بیاد؟؟
چهارما:یک زن قبل از اینکه یه زن باشه یه انسانه پس اول باید خودش رو بسازه بعد ازدواج کنه باید به قدری از رشد و کمال برسه بعد اقدام به ازدواج کنه حقشه که توانایی های خودش رو شکوفا کنه حقشه که اونجوری که میخواهد باشه. یه پسر هم همینطور. پس طبیعیه که ازدواج تا زمانی که اونها آمادگی پذیرش یه مسئولیت جدید رو کسب کنن به تعویق می افته نه هر وقت که احساس نیاز کردند( بلا نسبت حیون که نیستیم)
 پنجما شما کاملا با دید مردسالارانه ای که تو کشور ما حاکمه داری به قضیه نگاه می کنی، انکار نکن
ششما اگه قراره دخترا فنون خانه داری رو یاد بگیرن پسرا هم باید فنون همسرداری، آموزش برقراری روابط مسالمت آمیز بین همسر و خانواده شون، کارهای منزل، و خیلی دیگه از کارهایی که وظیفه یه مرد تو زندگی مشترکه رو یاد بگیرن
هفتما: دخترا پفک نمکی نیستن که به کسی بدنشون پس لطفا از لفظ دادن و گرفتن استفاده نکنین. ازدواج واژه قشنگتریه
هشتما حرف اگه حق باشه و درست،جای ناراحتی نداره اما اگه ناحق و ناکامل و نادرست یا نابجا باشه ناراحتی داره
نهما آدم اگه هل هلکی ازدواج کنه خوبه؟ که بعد ازدواج بگه عجب غلطی کردم اون موقع بچه بودم نمی دونستم از زندگی چی میخواهم بعد سرخورده شه و دائما همسرش رو با دیگران مقایسه کنه؟ و این نارضایتی زندگی خودشو همسرشو بچه هاشو به تباهی بکشونه؟ تازه خانواده های دو طرف هم هست.
دهما یه خانم تحصیل کرده سطح شعورش هم بالاتر میره در نتیجه زندگی مشترک بهتری خواهد داشت (توضیحش فعلا میسر نیست)همینطور طبیعتا تربیت فرزند بهتری هم خواهد داشت
یازدهما چرا من باید محدودیت نوشتار داشته باشم؟؟؟ دوازدهما این نظرات ادامه خواهد داشت و بروز خواهد شد
سلام.تبریک میگم :)........ما گفتیم مانعه؟؟؟!کجا گفتیم؟:)ما هم با حرف شما موافقیم.ایرادی نداره...........دوما اینا که زن میگیرن مثل ما هستن دیگه!آدمن!:))آخه توقعات دو طرف بیاد پایین میشه!.......شرایط خود به خود فراهم نمیشه!یه ذره باید تحرک کرد!.......اوه اوه!چی گفتین یعنی!شما زن بودن رو از انسانیت جدا می دونین؟؟؟؟؟؟؟یا الله!...بله.زن باید شکوفا بشه.هم زن هم مرد.اما این به معنی تاخیر در ازدواج نیست حرف ما اینه..........انکار می کنم:))حتما همینطوره.ما هم اینو گفتیم به خدا.رجوع کنین به پستای ازدواج کاروانی،بخش آخر.......چشم:)........بله.......هول هولکی نگفتیم اما تاخیر هم درست نیست مگر به علت تحقیقات بیشتر باشه که هیچ ایرادی نداره.....بله این مقایسه در صورت چشم و گوش بسته بودن طرفین رخ میده.......قبول ندارم که هرچی تحصیلات بیشتر باشه شعور فرد هم بیشتر خواهد بود.ضروراتا اینطوری نیت وگرنه پدران و مادران همه میشن بیشعور:(اما اینکه فرد اهل مطالعه باشه یا نباشه این جا حرف ماست.ضرواتا مدرک دانشگاهی ملاک نیست......محدودیت؟شما که ماشالا اندازه کل پستای ما نظر میذارین:))دست من نیست!......خیلی خوب.در خدمتیم فقط ما رو نزنین:)....ارادتمند