کلا رسممون سر کلاس این بود که اولین بار خود بچه ها متن درس رو میخوندن ؛

<** ادامه مطلب... **>

تو ذهنم داشتم به یه نکته ای فکر می کردم و یکی از بچه ها هم داشت متن درس دهخدا رو بلند میخوند و رسید به زمان مرگ ایشون که شعر حافظ رو در لحظات آخر زمزمه می کردند:

مبصر.....مبصر.....

یه لحظه به خودم گفتم ما تو درس مبصر نداشتیم.....بهش گفتم:چــــــــــــــــــــــــــی؟!

گفت: مبصر دیگه!

گفتم: مبصر کجای درسه اونوخ؟

گفت :اینها دیگه آقا....درد عشقی کشیده ام که مبصر...زهر هجری کشیده ام که مبصر......

میدونستم که اهل سر کار گذاشتن نیست!بهش گفتم دقت کن بعد بخون:

گفت :آهان آقا....مـــُـــپْر  ِ سْ !!

من :|

مرحوم دهخدا :|

نویسنده دیوان حافظ(سعدی) :|

یونسکو :|

کوزت :|

جناب بندلتون :|

میچیکو :|

مرحومه یوری :|

هرمان هسه :|

جان رونالد روئن تالکین :|

جمعی از مریدان :|

خانواده کوکب و چنگیز (پستای ازدواج کاروانی) :|

حاج آقا ثانی :|

مادر رها :|

اردلان....بگو خب عصبانی شدم!:|

 

پینوشت:

از وقتی جناب قریب نوشتن ، میانگین آمار وبلاگ ، صد تا اضافه شده و رسیده به 600 تا :|....

روحانی مچکریم!