نگران کبـــــــــــوترها می شوم
وقتــی آســــــــــــمان هم برایــشان
منطقه پـــــــرواز مــــــمـــــــنوع می شود.....
پینوشت:
بعید می دانم این صحنه از خاطرم برود
وقتی وارد خانه روستایی شدم ، کنار در ایستادم:
خانه ای کاه گلی
فرشش یک قالی پاره پاره
یک یخچال کوچک
یک گاز دو نفره
تصویر ناموزون رئیس جمهور ، زیر ساعت قدیمی
و
تلویزیونی 14 اینچ روی زمین
و یک دخترک پنج ساله
خیره به آن
اما آن تصویر
تبلیغ بهترین یخچال ها و گاز ها و غذاهای نگارنگ
و من
خیره به هر دو....
....
و امشب
دخترک باز می شمارد
صدای چک چک باران که از سقف به ظرف می بارد....یک .... دو ... سه....
و من
پنجره را باز کردم
و از هوای بهاری لذت می برم و شاید ، نگران کبوتر های همسایه .....
فکر کنم برخی شان امسال به خانه بخت رفته باشند...
زینب....فاطمه...زهرا....مینا....سمیه....