ما را که پیر کرده ای آقا....

نمی کشی؟

چند کلمه منبر و روضه به سبک زندگی کاروانی :

روضه ما ، ادامه پست قبل است

هر سال که عاشورا می آید

چقدر مقیدیم که گریه کنیم!

چه کار پسندیده ای اما

چسبیده ایم به گریه کردن های این چند شب

و از فردای عاشورا 

می شویم همان آدم قبل محرم

چه در افکار  و چه در رفتار

چه بسیار آدم ها که نمی فهمند شب عاشورا و عاشورا یعنی چه! مثل خودم

که هیئت را آخر دنیا می دانند

اما من

هیئت را اول دنیا و باب ورودی کاروان حسینی می دانم.

همانطور که جد ما حضرت آدم علیه السلام با هیئت به دنیا قدم نهاد.

جبرئیل روضه خواند و آدم گریست پس لایق القای کلمات شد.

هر شب ما باید شب عاشورا باشد چون هر روز باید عاشورایی بود

شب عاشورا شب حزن نیست

شب پرواز است

شب عشق است

و البته سخت ترین شب دنیا که باید

بین سعادت و شقاوت یکی را انتخاب کرد....

نکند بین هیاهوی سنج و طبل ها ، راه را گم کنیم؟

هر سال عاشورای محرم می آید "و من هنوز همان من است"

امام ؛ بین گودال ؛ زیر سوار ها

من ؛ غرق گناه و سوار بر نفس و منیّت...

ما هیئت رو ارزون میفروشیم

به حداقل ها  اکتفا می کنیم

مثل برخی مسجد های امروزی

که فقط در آن نماز می خوانند و بس!

شب عاشورا آمد و رفت

منبری محترم یک کلام از شب عاشورا نگفت

از ثواب گریه گفت...مقتل روز عاشورا را خواند.....تازه برای گفتنش استخاره هم کرده بود:|

شبی که خیلی ها مثل من که سال به دوازده ماه رنگ هیئت را نمی بینند ، باید مطالب حداقلی را بشنوند تــــــا

مطالبی که ما را حرکت دهد به سمت صراط مستقیم....

به خدا اینا روضس....شب عاشورا رو درک نکردن روضس....اگه از من بپرسن دیشب چی یاد گرفتی میگم اینکه

همه خلایق بر شهادت امام حسین گریه کردند از ماهیان دریا تا آسمان ها.دونستن این مطلب خوبه اما چه دردی از من دوا می کنه؟معرفت امام رو به من میده؟

من اسم این مطالب رو میذارم : گاردریل جاده صراط مستقیم! یعنی اگه این مطالب رو قبول نداشتی اصلا تو مسیر نیستی!

گرچه با دونستن این هم تضمینی برای در مسیر بودن نیست.

مثال:

وقتی یکی از مداحان بی بصیرت ، بصورت خودجوش رفت سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها.بنده معتقدم غلط کرد رفت! مگه ماها که نمیریم کافریم؟ ما بی صاحب نیستیم! چقدر از رفتن این آدم علیه جمهوری اسلامی حرف دراومد؟ دیشب آقای هلالی استدلال خوبی رو مطرح کردن در هیئتشون:

   «به خم ابروی سیدعلی قسم که اگر به ما اذن بدهند یک نفر از وهابی‌ها و تکفیری‌ها را در سوریه زنده نمی‌گذاریم. این موج و شکوه دستگاه سیدالشهدا (ع) است که هر کدام از عزاداران خودشان را فدایی حضرت زینب(س) می‌کنند. ...به خم ابرویت قسم که اگر لب تر کنید گردان، گردان برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) می‌رویم و جان خود را فدا می‌کنیم فقط باید اذن بدهید. به این ولی‌شناسی می‌گویند مگر نه همه عاشق امام حسین (ع) هستند. »

 

کار به جایی رسیده که اگه تو هیئت یه مطلب قیمتی بشنویم باید کلاهمون رو بندازیم هوا!

خدا شاهده قصد گیر دادن الکی ندارم ولی چرا تو هیئت رشد نمی کنم؟

خودتون قضاوت کنید:

تو این چند سال که مجالس مذهبی رشد پیدا کرده ، وضعیت ازدواج و طلاق ( نه در بین عموم) که در بین هیئتی ها بهتر شده یا بدتر؟اصلا چرا بگیم طلاق ، وضعیت اخلاقی خانواده ها ! بهتر شده یا بدتر؟ وضعیت درس خوندنامون بهتر شده با بدتر ؟ رفتارمون با آدما بهتر شده یا بدتر؟ صله رحم و خوبی هم رو خواستن بهتر شده یا بدتر؟ساده زندگی کردن بهتر شده یا بدتر؟ و مهمتر از همه ، امام رو خواستن بهتر شده بدتر؟

اصلا همه اینا به کنار

هر کسی باید در رابطه با خودش قضاوت کنه دیگه!حاسبوا قبل از تحاسبوا پس چیه؟

این چند سال بهتر شدیم؟به امام نزدیکتر شدیم؟آدم(تر)شدیم؟معیارای زندگیمون بهتر شده؟

جواب من به خودم منفیه....

.

.

.

هیأت عزاداران ثامن الائمه (ع) ویژه روشندلان منطقه ارسباران
این عکس نکته ها دارد...

 هیأت عزاداران ثامن الائمه (ع) ویژه روشندلان منطقه ارسباران

.

.

.

چند خط روضه باز:

...

آفتابی که تیغ می بارد             

گرم تراز تمامی سال است

در سراشیبی زمینی سرخ

 تشنه ای در میان گودال است

روی تلی ز خاک و خاکستر

چشم هایی که شعله ور شده اند

بادها می وزند و می سوزند

گونه هایی که خشک تر شده اند

خواهری دست های طفلی را

 می فشارد رها نمی سازد

نازدانه هر چه می کوشد

دست خود را جدا  نمی سازد

چقدر التماس کرد و گریست

جان بابا یتیم تر نشوم

پدرم در میان گودال است

ننگ بر من اگر سپر نشوم

دید آن سو میان گرد و غبار

 ازدحامی ز سنگ و شمشیر است

نوک سرنیزه های بی احساس  

با تنی زخم خورده درگیر است

گاه بر روی پنجه ی پا و

گاه بر روی خاک می افتد

می زند روی سینه اش هر وقت

که بر آن سینه چاک می افتد

چند باری به دست دیگر خود

مشت خاکی به روی خود پاشید‌

نفسش بین سینه بند آمد

پای خود بس که بر زمین کوبید

بس که فریاد زد خودش را زد

رد زخمی به گونه هایش ماند

دست خود را ز دست عمه کشید 

آستین پاره ای به جایش ماند

می دوید و نفس نفس می زد

تا ببیند چه بر سرش آمد

دید درآن هجوم قبل از او

خاک آلود مادرش آمد

ناله هایش میان هلهله ها

بین آن ازدحام گم می شد

زیر باران زخم های عمیق

سراپای امام گم می شد

دید دستی که تیغ بالا برد

دست دیگر به کاکلش انداخت

یا ابالفضل گفت و با همه جان

دست خود را مقابلش انداخت

روی لب های نیمه جان جان عمو

لحظه ای دید طرح لبخند است

زینب از سمت دور می بیند

که به یک مو دست او بند است

لحظه ای که نگاه گرم عمو

 همه غم های پیکرش را برد

باز هم پای حرمله وا شد

گوش تا گوش حنجرش را برد