«... صراط المستقیم، صراط تبعیت از هادی زنده است نه صراط تبعیت از هدایت مکتوب کسی با هدایت مکتوب ـ یعنی با قرآن و حدیث ـ نمی تواند از جهنم فتنههای قبل از ظهور عبور کند گیر می کند، چرا؟
بدلیل شدید المحال بودن خداوند، خداوند فردی را می گمارد بسیار تربیت شده با عنوان ماحل،یعنی بسیار حیله گر. برنامه های عجیبی میریزد وهر کسی نمی تواند از آن امتحانات سربلند بیرون بیاید. اینکه شما بنشینی قرآن و حدیث را بازکنی وآیات و احادیث را بخوانی و بفهمی مسیر چیست، ودر پی آن بخواهی حرکت کنی ـ یعنی شما ایمان آوردهای و صادقانه می خواهی عمل صالح انجام دهی ـ این خیلی کار خوبی است ولی خداوند شدید المحال است و به لحاظ شدید المحال بودن خداوند از طریق هدایت مکتوب نمی شود جلو رفت. از مسیری می توان جلو رفت که هر انسان صادقی نتواند حرکت کند.، هر مؤمنی نتواند حرکت کند، هر مومنی که عمل صالح انجام میدهد نتواند از آن مسیر حرکت کند چون کسی سر راه است که امتحانات زیرکانه میگیرد.
فقط مؤمنینی که عمل صالح انجام میدهند و از این دسته آن کسانی که بسیار صادقانه کار انجام میدهند و از این دسته آن کسانی که دنبال تبعیت از هدایت هستند نه دنبال اطاعت از هدایت و از این دسته آن کسانی که دنبال تبعیت از هادی هستند، کسانی که بسیار مقید هستند هادی زمانه را پیدا کنند و به او بگویند که هر چه شما بگویید، میتوانند در این مسیر جلو بروند. در این مسیر عقل کم می آورد. یک نشانه دیگری عرض کنم:
در زمان امام حسین(ع) در سال شصت هجری اَعقَلِ عْقلای زمانه ابن عباس بود. حدیثی از قول حضرت رسول الله(ص) است که میفرماید ابن عباس از پس پرده های نازک که سر راه فهم است مطلب را متوجه می شد. این قدر تیز فهم بود. ولی حتی ابن عباس در ماجرای کاروان حسینی کم می آورد. این یادتان باشد که اگر شما می خواستید با عقل دنبال امام حسین(ع) راه بیفتید، کم می آوردید. راه کاروان حسینی راه بسوی ظهور است. ابن عباس می گوید:
آقا! شما که می خواهید به سمت کوفه بروید مردم کوفه علیه شما هستند شما به سمت کوفه نروید، بسمت فلان سرزمین بروید و آنجا نیرو جمع کنید و در موقعی که مناسب بود حمله کنید.
عقلِ اَعقَلِ عْقلایِ زمانه این حرف را میزند. برای کاروانیان حسینی آشکار بود و هر چه جلوتر میرفتند واضحتر میشد که مسیر، مسیر شهادت است، مسیر پیروزی نیست, بیشتر متوجه میشدند که مسیر، مسیر کربلاست، یک صحرای سوزان و خشک و بی آب و علف، بیشتر واضح میشد که به شدید ترین وجه باید کشته شوند, چرا این راه را انتخاب کردند؟ این جالب است که امام(ع) به آن افراد امر نکردند، فرمودند:
ما میخواهیم فردا صبح کوچ کنیم، هر کسی که حاضر است جانش را فدای ما کند یا خودش را برای مرگ آماده کرده، آماده باشد. فرمودند که شما افراد باید با من بیایید. در مسیری حرکت کردند که عقلا در آن کم بیاورند، رفتاری انجام دادند که عاقلان تعجب کردند، یکی یکی میآمدند و جلوی مرکب امام را میگرفتند، آقا جان! چرا این کار را می کنید، آخر این راه چیست؟ شروع کردند به نصیحت امام و این موضوع جالب است که هر کسی امام را نصیحت کرد خودش کم آورد. هیچ وقت انسان نباید امام را نصیحت کند.
هر کسی در ماجرای حرکت کاروان حسینی امام را نصیحت کرد کم آورد. چرا جسارت کرد و امام را نصیحت کرد؟ مگر نمی داند که با باب الله روبرو است؟
پس یادتان باشد در ماجرای ظهور، عقل کم می آورد. مسیر بسوی ظهور، مسیر کاروان حسینی است. روش حرکت به سوی ظهور، روش کاروان حسینی است. در کاروان حسینی محور ارزشها یک چیز بود. «تبعیت از هادی زنده». اگر شما میخواستید با قرآن و حدیث دنبال کاروان حسینی راه بیافتید، کم می آوردید و نمی توانستید. اگر شما میخواستید با اطاعت حرکت کنید، کم می آوردید. امام مقید بودند که امر نکنند تا افراد مجبورشوند اطاعت کنند.
شما بسیار کم کلام آمرانه از امام حسین(ع) در خلال کاروان حسینی و شب و روز عاشورا می یابید , معمولا می فرمودند: ما میخواهیم این کار را انجام دهیم، هر کسی مایل است انجام دهد. افراد دنبال این بودند که میل امام را متوجه شوند. ابن عباس مفسر بزرگ قرآن بود، اما با قرآن نتوانست امام را همراهی کند، ابن عباس بسیار حدیث میدانست ولی طبق آن چیزی که از خودش نقل می شود انسان میبیند اصلا یک حدیث مانع حرکت ابنعباس شد. کدام حدیث؟ عرض میکنم، میگویند بعدا که از ابن عباس سوال می کنند که چرا شما همراه امام(ع) درکربلا نرفتید؟ نقل می شود ـ صحت و سقمش را من بررسی نکردهام ـ که ابن عباس گفت ما کتبیهای داشتیم که در آن کتیبه اسامی شهدای همراه امام حسین(ع) نوشته شده بود. من در آن کتیبه اسم خودم را ندیدم، لذا دانستم جزء شهدای کربلا نخواهم بود. به این خاطر من دنبال امام(ع) راه نیفتادم. دقت کنید. گویا ماحل درآنجا هم نقش داشته است. ابنعباسِ عاقل کم آورد، ابن عباسِ مفسر کم آورد، ابن عباسِ محدِث کم آورد. دقت کنید، عاقل در ماجرای ظهور کم می آورد، مفسر کم می آورد، محدِث کم می آورد، مطیع کم می آورد. آن کتیبه که نزد ابن عباس بود ظاهراً از اهل بیت(ع) بوده که حکم حدیث را دارد. آن هم حدیث مکتوب نه یک حدیث شفاهی که حالا یادش رفته یا قسمتی از آن را فراموش کرده باشد. »